وقتی یه مرد خسته میشه هیچکس نمیفهمه از کجا درد میکشه
ما زنها و دخترا وقتی به هم میرسیم درد و دل میکنیم، حرف میزنیم، گریه میکنیم، آخرش سبک میشیم
ولی یه مرد وقتی میسوزه خاموش میسوزه
از بدنش شروع میشه
از درد سینه و کشاله ران و شقیقهها
از بیخوابی
از بیمیلی
از خستگیهایی که خودش هم نمیدونه چرا مثل بار سنگین افتاده روی تنش
یه وقتایی ماهها سکس و رابطه نداشته
یه وقتایی فشار زندگی لهش کرده
یه وقتایی حس میکنه پیر شده
یه وقتایی از ته دل میگه امید ندارم
اینها نِق زدن نیست، اینها نشونهی فرسودگی عمیق مردونهست
مرد وقتی زیر بار استرس شدید میمونه بدنش مثل آژیر خطر کار میکنه
دردهای عجیب
بیانرژی شدن
فرو رفتن توی خودش
دوری از صمیمیت
ترس از اینکه نکنه دیگه مثل قبل نباشه
این لحظهها مرد دنبال راهحل سریع نیست
دنبال نصیحت نیست
دنبال مقایسه هم نیست
فقط دنبال یه چیزه:
احساس امنیت
همون جمله ساده که به زبون نمیاره ولی همه وجودش میخوادش:
(من مجبور نیستم جلوی تو قوی باشم)
اگه یه روز مردی کنارت فرو ریخت
اگه گفت خستهام، پیر شدم، امید ندارم
اگه بیمیل شد
اگه از مرگ گفت
اگه از دردهای بیدلیل گفت
بدون اینا ضعف نیست
یعنی مدتها خودش رو نگه داشته
سالها فشار رو تنهایی حمل کرده
و الان سیستم عصبی بدنش قفل کرده
کنار این مرد باید حضور آروم داشت
نه قضاوت
نه تحلیل
نه اینکه چرا اینجوری شدی
نه فشار برای صمیمیت یا رابطه
مردی که از درون خسته میشه اول باید بدنش آروم بشه
بعد ذهنش
بعد قلبش
بعد دوباره اعتماد کنه
یه وقتایی فقط یه جمله میتونه دنیاش رو روشن کنه:
(من ازت نمیخوام کامل باشی
همین که هستی برای من کافیه)
مردها خیلی بیشتر از چیزی که نشون میدن درد دارن
و خیلی کمتر از چیزی که لازم دارن حرف میزنن
بعضی وقتا فقط باید دیده بشن بدون اینکه مجبور باشن نقاب قدرت رو نگه دارن
این رو برای همه مردایی مینویسم که شبها با دردهای بیدلیل و فکرهای سنگین میخوابن
شما تنها نیستین
بدن و مغزتون داره داد میزنه
کسی که شما رو میفهمه قرار نیست نجاتتون بده
فقط باید کنارتون وایسه
همین
پ.ن: نخواستم کلمات علمیش رو بهکار ببرم ولی علمیه
پ.ن: اگه سؤال داشتین بپرسین توی سایت
پ.ن: پیک می نیستم خیالتون راحت
پ.ن: قضاوت کار من و شما نیست